#تولیدی

#به_قلم_خودم

همه آمده بودند. حسینیه مملو از جمعیت بود، بعضی ها را می شناختم، صدیقه خانم! بیوه زنی که با حقوق ناچیز همسر مرحومش، چهار قد و نیم قد را سرپرستی می کرد. روبرویم زهرا خانم با عروس و نوه هایی که در یک خانه اجاره ای با هم زندگی می کردند، مشغول غذا خوردن بودند.

آن طرف تر رقیه خانم، کارگر بیمارستان بود که تنها پسرش مدتها،در نوبت پیوند کلیه بود.

اما اینها، همه جمعیت عزادار نبودند،فرشته خانم که در واقع موسس کانون خیریه و ازدواج محله است کمی دورتر از ما نشسته است و با دخترهای محله یک دورهمی با صفا تشکیل داده و همینطور که منتظر سینی های غذای نذری هستند از مشکلات و …خود با هم صحبت می کنند.

ماه بانو هم که بچه هایش  خارج از کشورند و در سال فقط تاسوعا و عاشورا سر و کله اش پیدا می شود، آمده است، گرچه عقیده و مرام راست و درستی ندارد ولی عجیب به سفره امام حسین (علیه السلام) اعتقاد دارد! وضع مالی اش بسیار خوب است اما خیلی اهل اطعام و کمک کردن نیست ولی همین یک قدم هم جای شکرش باقی است، خدا را چه دیدی شاید روزی خانواده اش را هم، نمک گیر خوان حسینی کرد!؟

فقط جای یک گروه در این دایره متحد و منسجم! خالی بود همان هایی که دم از حقوق کارگر و مردم می زنند، چه می دانند که زخم حقوق  غصب شده این پناهندگان به حسین (علیه السلام) را، همین جماعت محرمی با اطعام و احسان خود التیام می بخشند و گره های ناگشوده زندگی محرومان را، این سینه زنان عاشورا با توسل و تفقد خود جبران می کنند چرا که معتقدند ذریه رسول الله را عظمت و شکوه و جلالی است که، راز و نیاز عالمیان را به نگاهی و ندایی درمان و جبران می کند!

  

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1398-06-17] [ 03:20:00 ب.ظ ]